شاید این روزها همه دغدغههای بزرگی در سر داشته باشند توأم با استرسهایی بیپایان که ناشی از تغییرات غیرقابلباور و ناگهانی در بازار و وضعیت اقتصادی است. امیدی که با انتخابات سال ۹۲ و برجام به وجود آمده بود با این تغییرات و ابهامات پیش رو رنگباخته به نظر میرسد و کسی نمیداند واقعاً در چند ماه آینده شاهد چه اتفاقهایی هستیم.
آیا فشارهای آمریکا و ناتوانی اروپا وضعیت اقتصادی ایران را که این روزها به دنبال مجاری تنفس اقتصادی بینالمللی است با تلاطمات بیشتری مواجه میکند و یا همین رویه خودخواهانه آمریکا در صحنه بینالمللی معادلات را به نفع ایران تغییر میدهد و آیا دولت تدبیر و امید تدابیری کارآمد برای برونرفت از وضعیت فعلی و مقابله با شرایط سخت مدنظر آمریکا را دارد؟ آیا در کشور خودمان در این حد همبستگی و تفاهم را داریم که بتوانیم در راه مقابله با تهدیدات اقتصادی جهانی یکدیگر را تنها نگذاریم و نمک بر زخمی که به وجود آمده است نپاشیم...؟ بهراستی حدود سی سال پس از پایان جنگی تمامعیار چقدر مانند آن زمان آمادگی داریم دست در دست هم شرایط دشوار را پشت سر بگذاریم و در سختترین شرایط پشتیبان هم باشیم؟ واقعیت این است که مردم ایران همانند همان سالهای دشوار جنگ و تحریم نیازمند باهم بودن و یکصدایی هستند و اینکه بتوانند در کنار هم شرایط فعلی را پشت سر بگذارند. واقعیت این است که در این شرایط تکلیف اروپا در برابر امریکا کاملاً روشن است و نمیتوان امید داشت که کدخدایشان را واگذارند و عزم حمایت اساسی از ما را داشته باشند چه اینکه در سالهای گذشته نیز بارها در مقاطع مختلف بهراحتی ما را واگذاشتهاند و حتی به تعهداتشان پشت کردهاند.
«دو بار ازدواج کرده و از شوهر دومش حامله شده، شوهری که معتاد است. بچه را نمیخواسته، وقتی فهمیده دوقلو است، تصمیم به فروختن یکی از آنها گرفته؛ در ازای اینکه خرج دوران بارداریاش را بهاضافۀ دو، سه میلیون تومان موقع تحویل بچه بدهند؛ اما وقتی خانوادهای پیدا شد، قیمت را بالا بردند و گفتند هشت میلیون باید بدهند؛ ولی در نهایت شوهرش توانست یک پراید ازشان بگیرد. بچه را هم به یک خانوادۀ پزشک دادند. چند وقت بعد دوباره باردار شد و خبر داد که میخواهد آن بچه را هم بفروشد؛ اما دیگر آن کسی که بار اول واسطه شده و خانواده را پیدا کرده بود، همکاری نکرد.» اینها صحبتهای کسی است که در جریان یکی از موارد فروش بچه در شهر کرمان بوده. او میگوید کسی که واسطۀ این خرید و فروش شده بود، از روی انسانیت و بدون دریافت هیچ مبلغی این کار را انجام داده بود اما وقتی دید آن زن طمع کرده و باز هم میخواهد بچۀ داخل شکمش را بفروشد، برایش کاری نکرد.
خانم دیگری از پسر سه سالهای میگوید که وقتی نوزادی دو ماهه بوده، پدر و مادرش را در یک تصادف از دست داده و پدربزرگش بهخاطر مشکلات مالی و اینکه نمیتوانسته از عهدۀ بزرگ کردن آن نوزاد برآید، او را به خانوادهای از اقوام این خانم که بچهدار نمیشدند، فروخته است؛ به مبلغ پنج میلیون تومان!
اکثر خانوادههای متقاضی فرزند که اقدام به خرید کودک کردهاند، دلیل اصلی خود را خسته شدن از پروسۀ طولانی بهزیستی برای رسیدن به بچه بیان کرده و با این کار خواستهاند زمان از دسترفته را جبران کنند. زمانی که صرف تلاش بینتیجه برای درمان ناباروری شده و پس از آن باید در صف طولانی متقاضیان کودک سپری شود؛ اما از سوی دیگر بهزیستی هم گلایههایی از خانوادهها و اصرارشان بر گرفتن کودک زیر دو سال و باز اصرارشان بر گرفتن فرزند دختر دارد. به گفتۀ «محمود منصوری» معاون امور اجتماعی بهزیستی استان، همین تأکید خانوادههای متقاضی بر اینکه فرزندخواندهشان حتماً نوزاد باشد، موجب طولانی شدن زمان انتظار آنها برای گرفتن کودک و از طرف دیگر باقی ماندن سایر بچههای سنین بالای دو سال در بهزیستی و در انتظار رفتن به آغوش خانوادهای مهربان و دلسوز شده است.
• با معاون امور اجتماعی ادارهکل بهزیستی استان کرمان در مورد قوانین و شرایط پذیرفتن فرزندخوانده، وضعیت و شرایط کودکانی که در حال حاضر تحت پوشش این سازمان هستند، راههای کاهش زمان انتظار خانوادهها برای رسیدن به فرزندخوانده و راهکارهای افزایش نظارت برای جلوگیری از فروش کودکان و بهویژه نوزادان گفتوگو کردیم.
چرا من را به فرزندی پذیرفتید؟ پدر و مادر واقعی من کجا هستند؟ من میتوانم آنها را ببینم؟ چرا مرا رها کردند؟ یعنی دوستم نداشتند؟... اینها بخشی از سؤالاتی است که یک کودک رهاشده یا بیسرپرست و بدسرپرست را بعد از فهمیدن حقیقت فرزندخواندگیاش درگیر خود میکند.
فرزندخواندگی سابقهای طولانی در تاریخ بشر دارد؛ همواره بودهاند کسانی که بچهدار نمیشده و خواهان فرزند بودهاند و در مقابل کودکانی که به هر دلیلی بیسرپرست شده یا رها شدهاند. در میان همۀ سؤالها و ابهامهایی که بعد از پذیرفتن فرزندخوانده ممکن است برای چنین خانوادههایی پیش بیاید، اینکه «آیا حقیقت را به او بگویند یا نه؟» همواره مهمترین سؤال بوده و هست؛ آنقدر هم این مسئله همیشه جالب و سؤالبرانگیز بوده که سوژۀ فیلمها و سریالهای زیادی شده است؛ اما انگار هنوز هم جامعۀ ما و خانوادههای درگیر فرزندخواندگی نمیدانند رفتار صحیح در این مورد چیست؟
«هادی انجمشعاع» مشاور و روانشناس کودک میگوید نگفتن حقیقت فرزندخواندگی به کودک، ممکن است او را دچار اختلال هویت کند که درمان آن هم به این آسانی نیست. در گفتوگو با انجمشعاع همچنین از آسیبهایی پرسیدم که کودکفروشی و پذیرفتن فرزند از این طریق به دنبال دارد.
اداره کل حقوقی قوه قضائیه در نظری مشورتی اعلام کرد: خرید و فروش کودک حتی با عنوان فرزندخواندگی نیز اقدامی مجرمانه است.
در روزهایی که بسیاری به دلیل فقر مالی و یا مسائل دیگر اقدام به فروش فرزندان خود به خانوادههای دیگر میکنند به نظر میرسد پیشگیری از چنین مواردی بیش از تدوین و اعمال قانون میتواند از بروز این مسائل جلوگیری کند اما به هر حال از زاویه قانونی در ایران برای پیشگیری از خرید و فروش کودکان قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مشتمل بر ۹ ماده در جلسه علنی دوشنبه مورخ بیست و پنجم آذرماه ۱۳۸۱ مجلس شورای اسلامی تصویب و در تاریخ ۱۱/۱۰/۸۱ به تأیید شورای نگهبان رسید.
در ماده ۳ این قانون آمده است: هر گونه خرید، فروش، بهرهکشی و بهکارگیری کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق، ممنوع و مرتکب حسب مورد علاوه بر جبران خسارات وارده به ۶ ماه تا یک سال زندان و یا به جزای نقدی از ۱۰ میلیون ریال تا ۲۰ میلیون ریال محکوم خواهد شد.
اداره کل حقوقی قوه قضائیه در نظر مشورتی درباره اینکه اگر پدر ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻁﻔﻠﯽ ﺑﺎ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻭﺟﻪ ﻧﻘﺪ ﻁﻔﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮی ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪ ﮐﻪ آن فرد ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ فرزندخوانده ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭی کند (ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻁﻔﻞ) آﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ، ﺩﺍﺭﺍی ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﺠﺮﻣﺎﻧﻪ میباشد ﯾﺎ ﺧﻴﺮ؟ اعلام کرده است:
قانونگذار ﺩﺭ ﻣﺎﺩﻩ ٣ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﺼﻮﺏ ۱۳۸۱، هر نوع ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻭ ﺑﻬرهکشی ﻭ بهکارگیری ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺧﻼﻑ ﺍﺯ ﻗﺒﻴﻞ ... ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺍی ﻭﺻﻒ ﻣﺠﺮﻣﺎﻧﻪ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺑﺪﯾﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﯽ باید ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩ ﺭﻓﺘﺎﺭ شود ﻭ ﻟﺬﺍ ﺩﺭ ﻓﺮﺽ ﻣﻄﺮﻭﺣﻪ ﮐﻪ ﻧﺎﻅﺮ ﺑﺮ ﻓﺮﻭﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮی است، ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺗﺐ فوقالذکر ﺟﺮﻡ ﻣﺤﺴﻮﺏ میشود ﻭ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﻭ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻁﻔﻞ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﻭ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ.